عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

ورود به 10 ماهگی

این اولین بار است که پسرم وارد 10ماهگی می شود چون تا ماه نهم را یکبار به صورت جنینی هم  تجربه کرده یادش بخیر اون زمان سنش را هفته به هفته حساب می کردم و هر روز برای دیدنش لحظه شماری می کردم اما الان پسرم کنارمونه، شیرین و دوست داشتنی فقط با دیدن عکسهای گذشته است که می فهمم که 9ماهه اون کنارمونه ، داریم بزرگ شدنش را می بینیم داریم باهاش زندگی می کنیم داریم روزبروز عاشقتر میشیم هرروز یک چیز جدید یاد می گیره و باورمون نمیشه هفته پیش نمی تونست اینکارو انجام بده خدایا شکرت پسرم دیگه تو چهاردست و پا رفتن حسابی حرفه ای شده و هرجا اراده کنه سریع می ره یکبار که من و بابایی سرگرم کارهای خودمون بودیم ، دیدیم امیرعلی ...
17 تير 1393

پسرم دیگه آقا شده

در هفته های میانی ماه نهم ،پسر گلم دیگه یاد گرفته چهار دست و پا بره ماشالله در چشم به هم زدنی از یکطرف خونه به طرف دیگه می ره دیگه می تونه از حالت خوابیده به حالت نشسته تغیر وضعیت بده دلش می خواد همه جای خونه سر بزنه خودشم حسابی لذت می بره که می تونه هرجایی بره عاشق حمومه ، برق حموم که روشن میشه جیغ میکشه و دوست داره بره وقتی میره حموم دیگه دلش نمی خواد بیاد بیرون موقع خواب هزار بار حالتش عوض میشه دلش می خواد جاش باز باشه تا حسابی بچرخه می تونه با کمک مبل و میز و دیوار چند ثانیه ای بایسته عاشق بچه ها ست و براشون بال بال می زنه صبحها به سختی ازم جدا میشی دلم برات ریش ریش میشه من: عاشق و منتظر ل...
1 تير 1393

بعد از 8 ماه

8ماه به سرعت گذشت و گل پسرم روز بروز شیرینتر و خوردنی تر میشه بعضی وقتها از شدت دوست داشتن ،دلم می خواد گازش بگیرم اینم کارهای خاله نسترنه ماشالله این روزها هرروز چیز تازه ای یاد می گیره هرروز حرکت جدیدی و یکقدم دیگر به سمت پیشرفت نسبت به غریبه ها واکنش نشون میده ، اگه نشسته باشه تا برم پیشش خودشو خم می کنه تا بیاد بغلم اگه تو بغلم باشه سعی می کنه دستامو کنار بزنه و سرپا وایسه ، از ایستادن به کمک میز یا هرچیز دیگه حسابی لذت می بره ، فکر کنم دلش نمی خواد چهاردست و پا بره و دوست داره زودتر راه بیفته البته هنوز از دندون خبری نیست بعدازظهرها بی جهت بهانه می گیره و من می فهمم که دلش هوای بیرون می خواد. با هم میریم تو حیا...
10 خرداد 1393

تولدم مبارک

امسال تولد من با روز پدر یکی شده بوده و بازار رد و بدل کردن کادو داغ داغ بود من و امیرعلی به بابایی کادو دادیم ، بابایی و امیر علی به من کادو دادن ، من و بابایی هم ب مناسبت تولد امام علی به امیرعلی کادو دادیم کادوی بابایی و امیرعلی   کادو من و امیرعلی به بابایی ...
24 ارديبهشت 1393

پسرم هفت ماهه شد

امیرعلی عزیز ما دیگه وارد هشت ماهگی شده ، یازدهم که بردمش برای قد و وزن ، وضعیتش خیلی خوب نبود قدش که اصلا اضافه نشده بود ، وزنش هم مینمم مقدار را گرفته بود حسابی نگران شدم اصلا تا بعدازظهر حوصله نداشتم و همش تو فکر بودم یعنی من براش کم می ذارم باید شیردهی و غذاهاشو بیشتر کنم . پسر گلم تا حالا فرنی ،سوپ،پوره هویج و سیب زمینی ، کمپوت سیب و شیرخرما را تجربه کرده و خدا را شکر مشکلی نداشته یک نکته : پسرم اصلا فرنی دوست نداشت یکجا خوندم اگر نوزاد فرنی نمی خورد یک برش موز یا مقداری سیب در آن بریزید و من اینکارو کردم و علی جونم با لذت خورد این نکته را گفتم شاید به درد کسی بخوره پسرم دیگه داره یاد میگیره بشینه ، با قلاب کردن ...
24 ارديبهشت 1393

تقدیم به همسر مهربانم

توی این روز عزیز ، تو این سال قشنگ که اولین بار حس پدر بودن را تجربه می کنی توی این لحظه های قشنگ زیباترین کلمه ای که میشه گفت یک ” دوستت دارم “ به همراه یک آسمان عشق و تمناست ای کاش گذر زمان در دست من بود تا لحظه های شیرین با تو بودن را اینقدر طولانی میکرم که برای بی تو بودن وقتی نمی ماند  تقدیم به تو همسر عزیزم  ، روزت مبارک مـــــــــــــــــــرد که باشی،بار سنگین یک زندگی بر دوشهای همیشه استوارت سنگینی می کند... مـــــــــــــــــــرد که باشی،همیشه از آینده میترسی... مـــــــــــــــــــرد که باشی،همه تو را به چشم دیواری برای تکیه نگاه می کنند،بدون این فکر که شاید خودت هم نیاز به ش...
24 ارديبهشت 1393

از طرف امیرعلی به بابایی

پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟ پسر ميگه : من..! پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟! پسر ميگه : بازم من شيرم... پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!؟ پسر ميگه : بابا تو شيري...! پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا   باباجون خیلی دوستت دارم امیدوارم بتونم پسر خوبی برات باشم ...
22 ارديبهشت 1393

تقدیم به پدرم

تقدیم به تمام پدران مهربونی که در برابر -تقاضاهای جورواجور فرزندانشان -ندارم به لبخند حزینشان طعنه زد -نمی توانم در نگاه غمگینشان خیمه زد -اما، نمیتوانم هرگز بر لبشان نقش نبست ... پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و بر دستانت بوسه میزنم. ...
22 ارديبهشت 1393