عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

یلدای سوم

خدارا هزاربار شکر که خوشمزه ترین میوه را دارم امسال به سلامتی سومین جشن یلدا را کنار هم داشتیم امسال لباسهای امیرعلی و ایلین واسه همه سورپرایز بود ...
5 دی 1394

تولد تولد

خداراشکر همه چی جور شد تا یک جشن مختصر واسه تولد دوسالگی گل پسرم بگیرم این روزها که پسرم میره مهد، یک جشن تولد هم تو مهد داشتن یکروز واسه همه متولدین مهر و حسابی تو ذهنش رفته بود ، فوت کردن و کیک و کلاه تولد هر موقع پک تولد را هم مدتها پیش براش خریده بودم ، می گفت تبلد تبلد مبایک با توجه به نزدیکی ماه محرم ، مجبور شدم تولد را تو هفته بگیرم که البته اگه کمکهای خاله جونیها نبود ، اصلا نمی تونستم ، چون مهمونی شام بود خداراشکر همه چیز به خوبی پیش رفت ، بابایی هم از سفره ای که انداختم حسابی خوشش اومد. چون هیچکدومو بهش لو نداده بودم امیرعلی و باباجونا رها، امیرعلی ، نرگس ، زهرا و آیلین جون ...
29 مهر 1394

عشق مامانی، دو ساله شد

امروز 11مهر است  و دوسال از تولد بهترین هدیه خدا می گذره دوسال از بهترین و رویاترین روزها دوسال شیرین با حضور گل پسرم خداراشکر روزهایی خوبی را با هم گذراندیم ، پسرم ماشالله خیلی باهوشه و خداراشکر ، خدای مهربون به ما لطف کرده تا خیلی هم اذیت نشیم از واکسن 18ماهگیش خیلی میترسیدم  ولی اصلا اذیت نشد از اینکه از شیر بگیرمش خیلی نگران بودم، اما بچم با این موضوع هم خوب کنار اومد، سه روز ماموریت من ، کلی به هردومون کمک کرد البته خب شبها خیلی گریه می کرد خیلی دیر می خوابید ولی خب خدا را شکر گذشت. دلم می خواست امسال هم براش تولد بگیرم با تم خرس پوه(چون خیلی خرس پوه را دوست داره) ، اما خب بازهم یک مورد فوتی داشتیم اگ...
11 مهر 1394

روزهای عاشقی

گل پسرم روز به روز شیرین تر میشه و البته شیطون  از دست کاراش خندم می گیره ، شبها موقع خواب حسابی شیطونی می کنه ، بالشو میذاره رو سرش ، غلط می زنه ، به من میگه مامان چشا بسته ، مامان لالایی بخون خلاصه هرشب که می خواد بخوابه ، حدودا یکساعتی با هم کلنجار میریم ، چون دیگه شیر نمیخوره ، از طرفی هم نمی خوابم رو پام تکونش بدم ، باید یاد بگیره خودش بخوابه دیگه پسرم بزرگ شده و تنهایی تو هال می خوابه ، البته تاصبح چندبار بیدار میشه ولی من میدوم میرم پیشش تا دوباره بخوابه   همچنان عاشق کتابهاشه و همه حیوانات اهلی، وحشی ، دریایی ، مشاغل  ، وسایل نقلیه و اعضای بدن را می شناسه هرموقع وقت خالی داشته باشه ، یک کتاب میار...
29 شهريور 1394

پایان شیر مادر

پسرم دیگه مرد شده 2 هفته آخر ماه رمضون تصمیم گرفتم دیگه روزها ، شیر دادن به امیرعلی را کمتر کنم تا یکم بهتر غدا بخوره فقط موقع خواب ، و شبها بهش شیر میدادم تا اینکه هفته پیش یک ماموریت 3 روزه برام پیش اومد و مجبور شدم 3 روز امیرعلی را تنها بذارم ، همین بهانه ای شد که گل پسر دیگه شبها هم شیر نخوره بابایی خیلی کمک کرد ، خدا خیرش بده .شبها نیم ساعتی بغلش می کرد واسش کتاب می خوند تا بخوابه ، نیمه شبها هم بغلش می کرده تا خوابش بره این 3روز باعث شد ، زحمت منم کم بشه البته وقتی برگشتم ، امیرعلی یادش افتاد و دلش می خواست بخوره ولی خب دیگه کم کم عادت کرد و خداراشکر هیچ اذیت نشدم  
28 مرداد 1394

امیرعلی و شهربازی

پسرم عاشق رفتن به پارک و سرسره سواری است ، رفتن به شهربازی هم براش تجربه بسیار جالبی بود ، مات و متحیر از دیدن اونهمه وسایل بازی و چراغ های رنگی و سروصدای بچه ها بود طبق معمول ، آیلین حسابی ذوق می کرد و امیرعلی با دقت به اطرافش نگاه می کرد با هم سوار چرخ و فلک شدیم ، فکر کردیم شاید بترسه ، ولی خداراشکر آروم نشسته بود نمی دونم چجوری تو اون همه تنوع ، خرس پو را پیدا کرد و رفت پیشش چون عروسک پو و تم اتاقشه ، خیلی بهش علاقه داره   ...
5 مرداد 1394

امیرعلی و باغ وحش

پسر گلم عاشق کتاب و کتابخونیه خیلی علاقه داره براش کتاب بخونیم ، همه کتابهایی که داره ، اگه ازش نکته نکته بپرسیم خوب بلده که تو هر صفحه چه تصویرهایی هست کتابهای نشر اریادانش که کتابهایی مقوایی است و به زودی هم پاره نمیشه ، به همسن های پسرم توصیه می کنم حتما بخرن   برای همین اولین بار که به باغ وحش رفتیم ، کتابهایی که مرتبط با حیوانات بود را با خودم بردم هر حیوونی که قبلا شعرش را براش خونده بودم از رو کتاب هم بهش نشون دادم حسابی هیجان زده و متعجب بودن، البته آیلین بیشتر ذوق می کرد امیر علی فقط نگاه می کرد تجربه جالبی بود پسرم عاشق پارک هم هست ، بیشتر از همه سرسره بازی خودش می تونه پله ها را ...
29 تير 1394

شیرین زبونی

گل پسرم روز بروز شیرینت میشه تو 21 ماهگی است و ماشالله خیلی خوشگل حرف می زنه ، کلی کلمات جدید یاد گرفته مامان جون و بابا جون را اینقدر خوشگل ادا می کنی که همه دلشون ضعف میره آله = خاله ، عمو ، عمه ، دایی، امین، دادا، آنین =آیلین بیا، برو ، بشین، بده، بگیر ، بُخون نَ دَ نَ  - نسترن مامان بریم حموم  پ یاد = پراید اِ آن = احسان اسم خودشم تا حدودی میگه - ادعلی   در واقع اکثر حرفهاشو می تونه به ما حالی کنه
31 خرداد 1394