اولین زمستان رندگی
زمستان فرا رسید با همه قشنگیهاش. با وجود امبرعلی عزیز امسال قشنگیهای زمستان صدبرابرشده
متاسفانه در آخرین روزهای پاییز امیرعلی دچار سرماخوردگی شد با اینکه نه جایی رفته بودیم نه کسی میتلا بود خونمون هم امسال خیلی گرم و خوبه
روزها و شبهای سختی بود وقتی پسر کوچولوم سرفه می کرد وقتی با صدای گرفتش گریه می کرد منم اشکم در میومد داره کم کم می فهمم که چقدر دوستش دارم
دوبار رفتیم دکتر و بخور دائم بالاسرش بود اما بهرحال 6روز طول کشید تا حالش بهتر شد
و اما بعد .......
دلم می خواست اولین شب یلدای امیرعلی برای همه خاطره بشه واسه همین تصمیم گرفتم گیفت شب یلدا درست کنم البته یواشکی
هیچکس حتی بابایی هم تا آخرین لحظه خبر نداشتن
فکر می کنم خوشگل شد همه خوششون اومد
چون امسال شب یلدا شنبه بود ما دوشب یلدا داشتیم یک شب با عموهاو عمه ها یک شب هم با خاله ها و دایی ها
اینم امیرعلی با لباس هندوانه ای
میز یلدا به سلیقه خاله محدثه جون
وای چقدر خوراکی