دیگه مامانی لو رفت
هفته گذشته پر بود از خبرهای خوب
اولش عروسی خاله مریم(دختر خاله مامانی ) بود که خیلی خوش گذشت چون اونطوی که دوست داشتم نمی تونستم برقصم و شادی کنم این بود که خودمو به دست زدن و جیغ و سوت کشیدن مشغول می کردم
تازه تو بوق بوق بازی بعد از عروسی هم ، به لطف رانندگی بابایی همیشه ماشین دوم بعد از ماشین عروس بودیم فکر کنم با جیغهای من علی جون یکم ترسید و آروم نشسته بود ، ولی وقتی رسیدیم خونه ، با ورجه وورج کردن ، رضایت خودشو اعلام کرد
خبر دوم مربوط به به دنیا آمدن امیرحسین( پسر دختر دادییم) بود ، یک همبازی خوب واسه علی جون
هرچند این امیرحسین خان موقع بارداری خیلی خیلی مامانشو اذیت کرده بود ولی خدارا شکر با وزن نرمال و سلامت کامل به دنیا اومد و باعث شده بود مامانش همه سختیها، یادش بره
فدات بشم علی جون که اصلا مامانی را اذیت نکردی، و مثل یک مرد کوچک ، همیشه عالی بودی . امیدارم وقتی به دنیا اومدی هم مثل الان آروم و باقرار باشی
آخه بابایی و مامانی هردومون در نوزادی سابقه های بدی داریم
اما موضوعی که مربوط به تیتر این پسته:
با همه مراقبتها و secretبازی هایی که درمی آوردم، علی جون ماشالله روز به روز بزرگتر میشه و چون از الان با مامانی میاد سرکار، بالاخره لو رفتم و همکارهای اداره ام ، فهیدن که من هم ...... بله
البته دیر یا زود لو می رفتم اما یکم خجالت می کشم آخه اکثر همکارام ، اقایون هستن