نوبت دکتر ماه پنجم
دیروز نوبت مراقبت ماه پنجم داشتم ، یکی دو روز بود که احساس می کردم علی جون کمتر تکون می خوره ، دلم نیومد به بابایی بگم اینقدر که با ذوق منتظر سپری شدن این 4 ماه باقیمانده است
همش می گه وای من دوست دارم زودتر علی جونو ببینم آخه پس کی به دنیا میاد
ولی وقتی رفتم مطب خیلی استرس داشتم تا قتی که صدای قلب نازش را شنیدم
هرچند خیلی کوتاه بود
این دکترها اینهمه از ما حق ویزیت می گیرن نمی ذارن ما یک چند دقیقه بیشتر صدای قلب عزیزمون را بشنویم تازه بابایی می گفت چرا ضبط نکردی منم بشنوم
آخه یکی نیست بگه مگه چند ثانیه بود
خدا را شکر همه چیز روبراه بود دکتر برام آزمایش قند خون و تست نهایی را نوشت که دفعه بعد ببرم
جدیدا درد شدیدی در ناحیه قفسه سینه ام حس می کنم دکتر که گفت چیز خاصی نیست ولی موقع خم شدن و عطسه و سرفه کردن خیلی اذیتم می کنه
امروز صبح هم بعد از مدتها، دوباره حالم به هم خورد ، نمی دونم چرا
زانوها و کف پام هم به شدت درد می کنه تاجایی که راه رفتن واقعا برام مشکل میشه، اینم فکر کنم به خاطر پله زیاد و افزایش وزنم باشه
انشالله تا یکماه دیگه خونمون را عوض می کنیم و می ریم یک خونه طبقه اول
راستی تا الان 5 کیلو وزن اضافه کردم می ترسم از اینکه وزنم خیلی زیاد بشه
وای ولی چقدر تو این پست ناله کردم
اشکال نداره همش فدای یک تار موی علی جون . انشالله سالم و شاداب به دنیا بیاد همه اینا را یادم می ره
راستی دیروز رفتیم یک لباس سرهمی مارک bcc هم خریدیم مامانم می گفت بسه چقدر لباس می خری ، چکار کنم دوست دارم همه لباسهای خوشگل دنیا را واسه عزیزم بخرم