عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

اولین تکون خوردن های تو

1392/3/11 15:07
نویسنده : مامانی
308 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز که می گذره داری جاتو بیشتر باز می کنی و مامانی هم گامبوتر میشه

هنوز حسی که مطمئن باشم تو داری تکون می خوری حس نکردم البته بعضی مواقع یک احساسی شبیه زدن نبض حس می کنم البته مطمئن نیستم که اینا تکون خوردن باشن

زن عموت دیروز می گفت معلومه بچه تون هم مثل مامان باباش خوابالو و خوش خوابه

(اشاره به اینکه من و بابایی یک شب  در مسافرت دسته جمعی ،تو سر و صدای فراوان که همه بی خواب شده بودند اصلا بیدار نشده بودیم و کلی همه بهمون خندیده بودن)

البته  خیلی دوست دارم از این طرف به اونطرف شکمم بدویی ولی فعلا دلم را به همین ضربانها خوش کردم

امیدوارم درست فکر کرده باشم 

بابایی روز بروز بیشتر دلتنگت میشه حتی وقتی از اولین تکان خوردنهات براش تعریف کرد کلی ذوق کرد و به حال من غبطه خورد

الهی که زودتر سالم و سرحال بیاد تا حسابی بوسه بارانت کنیم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

معصومه
11 خرداد 92 15:43
من که همینجوری دارم وزن کم میکنم ..نمیدونم چرا؟ همون نبضا بنظرم تکوناشه..منم حس میکنم گاهی انقده قشنگ و ذوق داره..ولی خوو ضربه ها ضعیفه چون زوده ی کم.. چه خوب که راحت تونسی براش اسم انتخاب کنی من که موندم واقعا گیج شدم
مامانی فرشته کوچولو
11 خرداد 92 19:22
الهی عزیزم حالا مامانی بزار یه ذره دیگه بزرگتر بشه وقتی تکون میخوره و لگد میزنه فقط میخوای بخوریش عزیزززم
مامان ازاده
11 خرداد 92 22:54
مامانی هر چی بریم جلوتر تکوناش بیشتر میشه تازه از روی شکمتم راحت میبینیش-منکه به تکوناش عادت کردم اگه یه دره تکون نخوره دیونه میشم
الی
12 خرداد 92 8:56
الهییییییییییییییییییی ایشالا روز به دنیا اومدنش لگد اخر رو بزنه و بیاد بیرون
خاله حمیده
12 خرداد 92 9:26
الههههههههههههههههههههی
ان شا اله زودتر زودتر ....
راستی مامانی قالب وبلاگ رو عوض کن
یه قالب خوشگل مامانی بگذار
یکم ساده هستش
البته ببخشیدها
یه نظره دیگه ....



از نظرت ممنونم
اما خاله جون انشالله با اومدن علی جون قالب عوض میشه
با اومدن اون همه چیز عوض میشه
مامان ماهان
12 خرداد 92 9:39
سلام مامان خانومي،،شما چقد عجول تشريف دارين عزيزم..خوب همينطوري شما به خودتون برسين و قامبوتر بشين و بذارين ني ني حسابي بخوره بخوابه چاق و چله كه شد و خواست جابجا بشه حركاتشو هم ميفهمين. عجله نكنين كه ني ني عصباني ميشه و يه لقد به شكم محترم ميزنهاز من گفتن بودااااااااا
یاسمن
12 خرداد 92 11:17
سلام عزیزم خووبی؟نی نی خوبه ؟تیشالا چند وقت دیگه حسابی تکون میخوره
مامان کنجد
12 خرداد 92 20:45
وای چه حس قشنگی
رضوان مامان رادین
13 خرداد 92 15:51
ای جونم با اون تکونهای خوشمل و کوچولوتای ول مامان و بابای ریلکس که راحت خوابیدندراستش دوست منم تو سر و صدا هر جا باشه راحت خوابش میبره منم سر به سرش میذارم میگم شیرین200 سالو عمر میکنی
هلیا دخمل خوشگل
13 خرداد 92 19:58
سلام ممنون از پیشنهادت منم تو هفته نوزدهم هستم هنوز تکونای محکمی احساس نکردم نگراننننننننننم ولی امیدم به خداست
مری
14 خرداد 92 11:52
مبارکهههههههههههههه عزیزم اینا هنوز تکونا اصلی نیس بذار یه چن وقت دیگه اونقد لگدای قشنگ بزنه که کامل از زیر لباسم معلوم شه
مامان کنجد
14 خرداد 92 20:29
حتما می نویسم فعلا وقت نکردم
rasta
14 خرداد 92 23:40
عزیزم عجله نکن!! آقا پسر ما هم مارو به ضربه های سنگینش مزین کرد!!! خیلیییییییییییی حس جالبی داره ، وصف نشدنی ! من که کلی ذوقیدم ، ایشالله علی جون هم شمارو لگد بارون میکنه فعلا زوده!
مامان عدسی
19 خرداد 92 14:00
سلام عزیزم خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنی
سمیه
19 خرداد 92 18:01
عزیزم خیلی نی نی تنبلی داری اولین دلیلش پسر بودنش دومین دلیلش و نمی تونم بگم آخه کیمیا 4 ماهش که تموم شد شروع کرد به تکون خوردن یه دلیلش این بود که من بسیار لاغر بودم و تکونشو حس میکردم تو خود حدیث مفصل بخوان از این .... یه روز از دست تکوناش به تنگ میای بزار تکوناشو بفهمی
خاله حمیده
20 خرداد 92 15:21
سلام
آفرین مامانی
چه عجب قالب رو عوض کردی
خیلی خوششششششششگله

علی جونی و قالب وبلاگ زنبورییییی



ممنون خاله جون
فقط به خاطر تو
مامان ازاده
21 خرداد 92 1:01
کجایی پس مامانی؟ چرا نمیای از نی نیمون بنویسی؟
آيسان مامان ماهان
23 خرداد 92 10:31
سلام گلم از خودت و نيني نازمون چه خبر؟؟؟پست جديد داري؟؟