واکسن هیجده ماهگی
با اینکه خیلی خیلی از واکسن هیجده ماهگی می ترسیدم خدا را شکر پسرم یک ذره هم اذیت نکرد
خداییش سر هیچکدوم از واکسنهاش اذییتم نکرد ، این بار من چهارشنبه را مرخصی گرفتم که پیشش باشم و پنجشنبه و جمعه هم خونه باشم ولی خدا راشکر نه اصلا تب کرد و نه پاش درد گرفت خدا را شکر
دیگه خیالم راحت شد تا 6 سالگی
دایره لغات پسرم وسیع شده و ماشالله خیلی شیرین کاری می کنه
کلمات جدیدی که میگه
بَگیر = بِگیر
دادا=داداش
پاتیک= پاتریک
پاک=پارک
تاب تاب
علی
عمه
بالا ، لالا، یالا
پلو
در جواب اینکه بگم چندسالته ، یکی از انگشتاشو میاره بالا و میگه دو
هرکسی را که نام ببرم و بگم دوسش داری می گه: نه
هرچیزی را که نشونش بدم بگم مال کیه ؟ میزنه رو سینش و میگه من
وقتی میگم کی از همه خوشگلتره ، میگه من من من
عاشق رانندگیه و به محض اینکه باباش پیاده شه، میره پشت فرمون حتی اگه مشغول شیرخوردن باشه ،
به قول باباش پسرم غیرتیه
یادگرفته با شمارش یک دو سه، بدو بدو بپره تو بغلم
عاشقتم پسرم خیلی خیلی خیلی