عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

اولین لذت برای بابایی

1392/5/12 12:27
نویسنده : مامانی
180 بازدید
اشتراک گذاری

خدا را شکر این روزها تکونهات خیلی بیشتر شده ، بعضی وقتها اینقدر محکم و استوار حرکت می کنی که ناخودآگاه به شکمم نگاه می کنم فکر می کنم حتما از اینطرف هم معلومه

 

پس از مدتها بابایی به آرزوش رسید و حالا دیگه می تونه با لمس شکمم، متوجه حرکاتت بشه

وای نمی دونی چقدر خوشحال شد اشک تو چشماش جمع شده بود باورش نمیشد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

سارا
12 مرداد 92 13:09
گلم مرسي به يادمون هيتي .دوست دارم
مامان ازاده
12 مرداد 92 14:49
پس همسری بالاخره موفق شد-خدا رو شکر حالا بذار بری جلوتر یه تکونایی بخوره که شکمت میپره هوا
رضوان مامان رادین
14 مرداد 92 17:09
ای جونممممممممممممم...عاشق تکونهای رادین بودم اون زمان...حتی تا چند روز بعد از تولد رادین گاهی اوقات حس میکردم رادین تو شکمم داره تکون میخوره ...بعد به خودم میامدم میدیم رادین کنارم خوابیده
آیسان مامان ماهان
15 مرداد 92 11:29
خدا رو شکر که اینقد شادین،،روزهای پی روتون به برکت وجود نی نی خوشگلتون شادتر و زیباتر تبریک به بابایی برا رسین به آرزوش
آیسان مامان ماهان
17 مرداد 92 10:52
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسی ست که بخشیده می شود پیشاپیش عید تان مبارک،،التماس دعا
مامان فرشته کوچولو
21 مرداد 92 18:50
میبینی چقد شیرینه وقتی تکون میخوره ولی هر چی بری جلوتر نی نی زورش زیادتر میشه یک حرکات آکروباتیکی میکنه که بعضی موقع ها همینجوری میمونی مواظب خودت و جوجومون باش
ماهرخ
22 مرداد 92 15:59
خیلی خیلی مبارکه عزیزم انشاله به زودی زود تو بغلت باشه عزیزم
مامان ازاده
27 مرداد 92 13:53
کجایی پس مامانی؟چرا پست جدید نمیذاری؟
معصومه
28 مرداد 92 11:59
دختر تو که بدتری بیا ی پست جدید بزار خوو خداروشکر که باباشم تکونواش و متوجه شده..دیگه تنهایی از تکوناش لذت نمی بری..دوتایی با شوشو میشینین و کیف میکنین..خداروشکر..