عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

برای بابایی

اینها را در جایی خواندم و حالا می گذارم برای بابایی که هنوز نیامده عاشقت شده از خیلی چیزها به خاطر تو می گذره غرزدنهای منو با لبخند جواب میده دائم می پرسه کنجدم چطوره خیلی خیلی دوستش دارم ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ پدر که باشی !!! با تمام سختی ها و مشقت های روزگار،با دیدن غم فرزندت می گویی : "نگران نباش ، درست میشود. خیالت تخت ، مــــــــــن پشتت هستم " پدر که باشی ؛ سردت می شود و کت بر شانه ی فرزند می اندازی. چهره ات خشن می شود و دلت دریایی....آرام نمی گیری تا تکه نانی نیاوری پدر که باشی ؛ عصا م...
30 بهمن 1391

خبر اومدن تو

کنجد من سلام هنوز هیچکس بجز من و بابایی نمی دونیم که خدا می خواد یک فرشته کوچولو به ما بده چند جا هم خوندم بهتره تا پایان سه ماهگی کسی از این راز باخبر نباشه خیلی سخته که این رازو تو دلم نگه دارم مخصوصا به خاله جون ، آخه ما با هم همکار هم هستیم اما باید سعی کنم دیروز دکتر سونو و یکسری آزمایشات نوشته انشاءالله جوابشون مشکلی نداشته باشه      ...
28 بهمن 1391

شروع نوشتن

امروز اولین روزی است که برای تو می نویسم می نویسم تا بدانی و بخوانی که چقدر از آمدنت چقدر از بودنت و چقدر از داشتنت خوشحالیم دیروز برای اولین بار جواب آزمایش مثبت شد و من برای اطمینان به مطب دکتر رفتم باورش هم برای من هم برای بابایی سخت بود به چشمهاموم به عدد و رقمها اعتماد نداشتیم اما دکتر تایید کرد که تو هستی الان در هفته پنجم زنگیت هستی در یک زندگی رویانی فکر کنم الان اندازه سر سوزن هستی باورت میشه ولی دوست دارم بهت بگم کنجد بابایی دیشب کلی قربون صدقه ات رفت وای وقتی بیای فکر کنم تو رو بخوره دوستت دارم عزیزم ...
25 بهمن 1391