عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

سفر به کربلا

1396/2/20 14:31
نویسنده : مامانی
455 بازدید
اشتراک گذاری

دعاهایی امیرعلی برآورده شد و ما را با خودش به یک سفر پربرکت برد

خیلی دوست داشت بریم کربلا ، همیشه میگفت چرا نمیریم کربلا

بالاخره امام حسین ما را هم طلبید خداراشکر سفر خوبی بود سفر با هواپیما که برای امیرعلی پراز هیجان و جذابیت بود

مقصد اولمون کاظمین بود به قول امیرعلی  پدر امام رضا

باصفا و دلنشین

 

روز بعد به سامرا رفتیم فضایی کاملا امنیتی اما امن

مسیر طولانی بود و امیرعلی که مجبور بود پا به پای ما صبحهای زود بیدار شه، از فرصت استفاده میکرد و تو ماشین میخواهید

خداراشکر کردیم که مسیر زمینی نرفتیم وگرنه بچم کلافه می شد 

خوب بود که براش اسباب بازی برده بودم و حسابی باهاشون سرگرم بود ، خداراشکر اکثرجاها هم همراه بابایی بود و منو اذیت نمی کرد.

ولی یکجا موقع بازرسی ها، گیردادن ماشینش را بگیرن، اینقدر گریه کرد اینقدر جیغ زد که طرف پشیمون شد ماشینش را پس داد.
ولی بچم خیلی حرص خورد از بس با بغض و عصبانیت گریه می کرد، آخرش گفت مامان دیگه نیایم اینجا.

روهای آخر ولی حسابی بهانه می گرفت و کلافه شده بود ، یکروز حسابی گریه کرد و دلش براش خرس پو تنگ شده بود ، کلی باهاش حرف زدم زنگ زدم به مامان جون که بره به خرس پو سر بزنه تا آروم شد

چشمکچشمک

همش می گفت مامان دیگه بریم اراک ، پس کی میریم .
 

اینم مراسم استقبال کربلایی کوچولو


تا اومدیم خاله جون، خرس پو را آورد ، چقدر امیرعلی از دیدنش خوشحال شد. اصلا تا دو سه ساعت از بغلش در نمی آورد. اینقدر خوشحال بود همه بالش مبلها را ریخته بود ، می پرید بالا ، میپرید پایین

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

رضوان
13 خرداد 96 23:39
زیارت قبول دوستم.. چ عالی چه باصفا...من تا حالا کربلا نرفتم. خوش به سعادتتون