سرماخوردگی
باز هم پاییز شد و باز هم سرماخوردگیهای شدید امیرعلی واسه همین خیلی از پاییز و زمستون متنفرم ، امیرعلی بچم 2هفاه سالمه ، یک هفته سرمامیخوره دو سه شب دچار تب شدیدی شده ، اینقدر از تب می ترسیدیم که من و بابایی تا صبح نخوابیدیم ، الان هم سرفه های شدید که مجبور میشه از خواب بیدار شه چقدر هم در زمان مریضی از خوردن غذا امتناع می کنه و مجبور میشم با کمک بابایی و گرفتن دست و پات به زور بریزم تو گلوش اونهم که بیشترش را میاره بیرون ، هردومون از دست این رفتاراش عصبی میشیم ، چقدر هم فلسفه بافی میکنه دیشب موقع شربت بالنگو خوردن می گفت خوابیدن نمیخورم نشستنی ، وقنی نشوندمش گفت لیوان بزرگ بیار خودم بخورم ، لیوان بزرگ آوردم گفت نه لی...
نویسنده :
مامانی
13:01